تورم آمریکا از آنچه دولت می گوید بیشتر است
اقتصاد ایالات متحده به رغم تلاش های شجاعانه فراوان برای استدلال خلاف این، به طور فزاینده ای تیره به نظر می رسد.
با نزدیک شدن به انتخابات میان دوره ای، رئیس جمهور جو بایدن چاره ای جز صحبت درباره اقتصاد ندارد. متأسفانه، علیرغم تلاشهای شجاعانه فراوان برای استدلال خلاف این، اقتصاد به طور فزایندهای تیره به نظر میرسد.
اولین استدلال این است که تورم، به دور از ثبت رکورد ۴۰ ساله ، در حال کاهش است: به ویژه، اینکه تاخیر در گزارش داده ها این واقعیت را پنهان می کند که تورم کمتر از آنچه دولت می گوید، پنهان است. این همان چیزی است که پل کروگمن هنگام انتقاد از “معیارهای رسمی تورم” منظور می کند.
استدلال اصلی او دو جنبه است. یکی، نگران کننده ترین مولفه در تورم، اجاره بها است (که اداره آمار کار از آن برای اندازه گیری هزینه مسکن استفاده می کند). دوم، اجاره در سراسر کشور در حال حاضر به اوج خود رسیده است. دلیلی وجود دارد که باور کنیم هر دوی این گفته ها درست هستند – اما آنها ارتباط کمی با یکدیگر دارند.
در حالی که هزینه های مسکن تا حد زیادی بزرگترین جزء شاخص قیمت مصرف کننده است، اما با سرعت بیشتری از تورم کلی افزایش نمی یابد. کروگمن حتی نموداری را منتشر می کند که نشان می دهد تورم متوسط سال ها تورم مسکن را دنبال کرده است.
اما خود تعریف میانه این است که به همان تعداد نقاط داده در بالای آن وجود دارد که در زیر وجود دارد. مسکن چیزی دور از ذهن نیست که تورم را مخدوش کند. این یک جزء مرکزی است که توسط همان نیروهای اساسی به سمت بالا هدایت می شود.
در واقع، آنچه که افزایش هزینههای مسکن را بسیار نگرانکننده میکند این است که از آنجایی که تنها کسری از مستاجران هر سال جابجا میشوند، افزایش متوسط اجاره بها با تاخیر قابل توجهی همراه است. حتی با کاهش قیمت لیست اجاره، افزایش در سال گذشته به قدری قوی بوده است که بسیاری از مستاجران موجود همچنان با افزایش قابل توجهی در زمانی که اجاره نامه هایشان برای تمدید ارائه شود، مواجه خواهند شد.
این بدان معناست که هزینههای مسکن که توسط BLS اندازهگیری میشود از شاخصهای اجاره ایجاد شده برای صنعت عقبتر است. بنابراین حتی در حالی که قیمتهای فهرست اجارهای در حال کاهش هستند، هنوز هم بسیار جلوتر از معیار BLS هستند و تاخیر BLS – که به آرامی در ارقام تورم در سه ماهههای آینده وارد میشود – مسئول این تفاوت است.
بحث دیگر این است که کاهش ارزش خانه، صاحبان خانه را ترغیب می کند که هزینه های خود را کاهش دهند. این استدلال در تئوری قابل قبول تر است، اما در عمل احتمال کاهش تورم وجود ندارد.
در بیشتر موارد، قیمت مسکن از طریق چیزی به نام برداشت از سهام وام مسکن ، از مخارج مصرف کننده حمایت می کند (یا تضعیف می کند) . این تفاوت بین کل مبلغ پرداختی ماهانه مالکان اصلی خانه و کل بدهی جدیدی است که از طریق وامهای سهام خانه یا تامین مالی نقدی دریافت میکنند.
برداشت از سهام وام مسکن عاملی برای انتقال سقوط مسکن در اواسط سال به اقتصاد بزرگتر بود. اما ارزش کل برداشت ها در سال ۲۰۰۶ با وجود اقتصادی که ۸۰ درصد بزرگتر است، دو برابر امروز بود. کاهش ناگهانی قیمت مسکن همچنین باعث شد وام دهندگان به سرعت نیازمندی های اعتباری را تشدید کنند و تعداد صاحبان خانه را که واجد شرایط دریافت وام مسکن یا تامین مالی مجدد نقدی هستند، کاهش دهند.
استانداردهای اعتباری امروز به مراتب بالاتر از اوایل دهه ۲۰۰۰ است و به طور متوسط وام گیرندگان بالقوه با ترازنامه های بسیار سالم تری وارد این بحران مسکن می شوند. نتیجه این است که کاهش قیمت مسکن لزوماً منجر به کاهش شدید هزینههای مصرفکننده نخواهد شد.
یک عامل نهایی و جالب وجود دارد که نشان میدهد ممکن است ایالات متحده با تورم کار نکند: کاهش شدید قیمت سهام میتواند منجر به توقف استخدام توسط مدیرانی شود که مشتاق هستند رشد درآمد کلی را تقویت کنند. بازار کار ایالات متحده در حال حاضر مانند همیشه فشرده است و تقریباً دو فرصت شغلی برای هر کارگر بیکار وجود دارد.
لری سامرز در استدلال خود مبنی بر اینکه تورم را نمی توان بدون رکود کاهش داد ، به این سختی – و سطوح رشد دستمزد مرتبط با آن اشاره می کند . (سامرز یک مشارکت کننده پولی در تلویزیون بلومبرگ است.) این به این دلیل است که بازار کار شل تر معمولاً از طریق افزایش اخراج ها ایجاد می شود. اخراجهای احتمالی باعث میشود که کارگران افزایشهای کوچکتر یا غیرقابل قبولی را بپذیرند و هزینههای خود را کاهش دهند.
با این حال، در حال حاضر، تعداد کارگران بیکار در هر فرصت شغلی می تواند بدون افزایش اخراج سه برابر شود. این به طرز چشمگیری مشکلات کارفرمایان در استخدام کارگران را کاهش می دهد، اما مشخص نیست که چگونه بر تقاضای دستمزد کارگران یا عادات خرج کردن آنها تأثیر می گذارد.
از یک سو، اخراج کارگران برای اکثر کارگران بسیار خطرناکتر از کاهش فرصت های شغلی است. از سوی دیگر، کاهش شدید فرصتها میتواند بازار کار را به تعادلی که درست قبل از همهگیری در آن بود، برگرداند، زمانی که بیکاری خیلی بالاتر نبود اما تورم و رشد دستمزد هر دو مهار شده بودند.
در هر صورت، واضح است که با افزایش قیمت ها در سطوح نزدیک به رکورد، ابزارهای سنتی مبارزه با تورم همچنان ضروری خواهند بود. بنابراین کارگران ممکن است به زودی مجبور شوند بپذیرند که یک رکود تمام عیار – با افزایش اخراج و بیکاری – اجتناب ناپذیر است.
برگرفته از سایت خبری bloomberg